نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
لطفالله فرزند کرم، در سال هزاروسیصدوسیوسه در روستای حسینان منطقه سرکویر دامغان متولد شد. بهخاطر شرایط آن زمان از نعمت تحصیل محروم بود. با همان حال تا سوم ابتدایی را گذراند. بعد هم به کارگری مشغول شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
عباسعلی فرزند کریم در سال هزاروسیصدوچهلویک در روستای حسینان دامغان به دنیا آمد. از همان کودکی علاقه زیادی به اهلبیت(ع) داشت و قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز میخواند. دوران ابتدایی را در روستای حسینان گذراند. در راهپیماییها همپای بزرگان حرکت میکرد و در پخش اعلامیه و پوستر و رساله امام(ره) نقش مهمی بر عهده داشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روزهای سخت تشنگی و آزمون میگذشت. محلۀ قلعه بالا در روستای برم هر روز شاهد عبور آقامحسن و گلۀ گوسفندانش بود. ماه رمضان از نیمه گذشته و زمان بهثمررسیدن تلاش و زحمت آقامحسن بود. بهزودی به تعداد گله گوسفندانش اضافه میشد. آقامحسن فارغ از کار روزانه مدام ذکر میگفت و رو به آسمان برای تولد فرزند سومش نیز لحظهشماری میکرد.
شب نوزدهم ماه مبارک فرارسید. صدای زمزمههای عاشقانه و بیریای مردم روستا به اوج رسیده بود. پسر سوم خانواده نیز در نوزدهمین روز بهار چهلویک به دنیا آمد. آقامحسن نامش را علی گذاشت تا عدالت و عبادت و غیرت و بندگی، همراه با بازشدن چشمان نوزاد در رگهایش جاری شود. با تولد علی و با افزایش اعضای خانواده چشمههای روزی به سویشان جاری شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بهار بود و کوهسار شمالی دامغان، روستای طزره فرورفته در طراوتی سبز و شادابی محض با بوی جاری زندگی و عطر دلانگیز شکوفههای بهاری در هم آمیخته. خانوادۀ شعبانعلی در ششمین روز از اولین ماه فصل بهار سال هزاروسیصدوچهل پذیرای مهمان نوروزی شدند که نعمت و عنایت خداوند به آنان بود.نام زیبای یحیی را برایش برگزیدند. آن روز که نامش را یحیی نهادند هیچ کس نمیدانست او زنده ابدی برای همیشه تاریخ خواهد شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شعبان فرزند محمدعلی در سال هزاروسیصدوچهلودو در شهرستان بهشهر به دنیا آمد. پدر و مادر او را با رنج و مشقت بزرگ کردند. هفتساله که شد مثل همۀ بچهها به مدرسه رفت. تا ششم ابتدایی درس خواند و تحصیل را رها کرد. او آخرین فرزند خانوادهای پرجمعیت بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهلویک در روستای برم دامغان آخرین فرزند خانواده حبیبالله به دنیا آمد و شور و شادی را به خانه و زندگیشان به ارمغان آورد. نام نیکوی رمضانعلی را پدر برایش برگزید.زمان میگذشت و او فارغ از هر رنجی به بازیهای کودکانه مشغول بود. هفتساله شد و مثل همۀ بچهها به مدرسه رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علاقۀ زیادی به امام حسین(ع) و عزاداری محرم داشت. با شنیدن بوی محرم جامۀ سیاه میپوشید و در عزای حضرتش سوگوار بود.زیارت عاشورا و دعای توسلش ترک نمیشد. نمازجمعهها را نیز در دانشگاه تهران اقامه میکرد. مجرد بود و اولین فرزند خانواده. از قدیم گفتهاند: «لقمۀ پاک شود قابل فیض.»
پدرش حاجمحمد سواد چندانی نداشت و از راه کارگری امرار معاش میکرد. ابراهیم از همان کودکی دستش به دست پرمهر پدر بود و با هم به مسجد ابوذر میرفتند و لذت مناجات با ایزد یکتا اینگونه در وجودش نهادینه شد.
دهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در تهران متولد شد و پس از گذراندن دوران کودکی، در منطقۀ هفده تحصیلات ابتداییاش را سپری کرد. دوران راهنمایی را در مدرسهای نزدیک امامزاده حسن گذراند و وارد دورۀ متوسطه شد. در رشتۀ برق در هنرستان توحید موفق به گرفتن دیپلم گردید.مهربان بود و خندهرو. خیلی اهل شوخی نبود. پایبند به مسجد و هیئت و اهل مشورت.
اوقات فراغتش را به مطالعه میگذراند. به کوهنوردی و تفریحات سالم مثل داشتن آکواریوم و دوچرخهسواری علاقهمند بود. در نبود پدر کمک به حال مادر بود در خرید و کارهای خانه.
بسیجی بود و دو بار به منطقه اعزام شد. سه ماه آموزشیاش را در پادگان ولیعصر(عج) گذراند و بعد به دهلران رفت.بار دوم که پا در میدان نبرد گذاشت، پس از توفیق شش ماه حضور در دانشگاه جبهه فارغالتحصیل مدرسۀ عشق شد و شلمچه سکوی پروازش.
در سیزدهم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوپنج، روحش با اصابت ترکش در شلمچه از قفس تن رها شد. پس از پنج روز پیکر پاکش به تهران انتقال داده شد و بر روی دستان عاشقان ولایت و شهادت تشییع باشکوهی شد و سپس در قطعۀ ۲۷ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
موسی فرزند علیاکبر و حلیمه در سال هزاروسیصدوسیوهفت در کلاتهرودبار دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی را درس خواند و ترک تحصیل کرد. در کارگاه کوچک خشتزنی به همراه پدر مشغول به کار شد. هم کارگری میکرد و هم به کار کشاورزی مشغول بود. در سال پنجاهوهشت ازدواج کرد و بهعنوان نگهبان و انباردار در جهاد سازندگی مشغول شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامرضا در خانواده ششنفره محمدابراهیم، در سال هزاروسیصدوچهلوهشت در مشهد به دنیا آمد. بعد از مدتی برای زندگی به دامغان کوچ کردند. او تا پنجم دبستان بیشتر درس نخواند و به جوشکاری و آهنگری پرداخت.
مدتی نگذشت که کار را رها کرد و به دوستانش در جبهه پیوست. سه ماه به عنوان صافکار و کمکراننده خدمت نمود تا سرانجام در یازدهم بهمن شصتوسه در منطقه دیواندره، براثر برخورد ماشین با مین به شهادت رسید. پیکرش را پس از تشییع در روستای صح تویهدروار دامغان به خاک سپردند.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
تیرماه به دنیا آمده بود. فرزند غلامحسن است و زادۀ روستای مسیحآباد. در خانوادهای پیرو مکتب اهل بیت(ع) و زحمتکش.پدر کشاورز بود و نان زحمتکشیاش را به خانه میآورد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب