جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ

شهید محمد سلطانیه 13 ژوئن 15

شهید محمد سلطانیه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نامش محمد بود. قصۀ آمدنش در ششمین روز بهمن چهل‌‌‌وهفت در شهر کوچک ورامین رخ داد. کودکی او در ورامین گذشت. چهار برادر داشت و یک خواهر.پدرش، آقا ذبیح‌‌‌الله کارمند شهربانی بود و چون‌‌‌وچرای نظام وقت بر دل با ایمان و اعتقاد راسخ او در پرورش فرزندان با نور هدایت اهل‌‌‌ بیت(ع) هیچ خللی ایجاد نکرده بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامرضا قاسمی 12 ژوئن 15

شهید غلامرضا قاسمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

غلامرضا فرزند علی‌‌محمد، در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار در روستای مهماندویه از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در خانواده‌‌ای زحمت‌‌کش و مذهبی. پدرش کارگر ذوب‌‌آهن بود و با عرق جبین معیشت خانواده را تأمین می‌‌کرد. شهید در کارهای کشاورزی کمک پدر بود و در کارهای خانه یاور مادر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی فتح آبادی 12 ژوئن 15

شهید علی فتح آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هفت‌‌ساله بود که شب‌های جمعه برای خواندن قرآن دعوتش می‌کردند. تشویق شوهرخاله‌‌اش که ملا بود در این پیشرفت تأثیر به‌‌‌سزایی داشت. تابستان‌ها هم به مکتب می‌رفت تا قرآن را بهتر یاد بگیرد.خوش‌ اخلاق بود و مهربان. مرتب و منظم. فعال و کوشا. اهل شوخی بود و مزاح و خنده. با گفتن لطیفه دل همه خصوصاً کوچک‌ترها را شاد می‌کرد. شنا را خیلی دوست داشت و به یادگیری آن اهمیت می‌داد.

مسجدی بود و جمعه‌ها در نماز جمعه شرکت می‌کرد. نمازش را اول ‌وقت می‌خواند و نسبت به بیت‌المال خیلی حساس و دقیق بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید بهرام علی میرزایی 12 ژوئن 15

شهید بهرام علی میرزایی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهرام سرباز این سرزمین الهی و این مرز و بوم پرآشوب بود. تن به طوفان جنگ ویرانگر سپرده بود که غریبانه در ابوغریب جان سپرد. سال‌‌هاست که از شهادتش می‌گذرد؛ اما هنوز کسانی چشم‌انتظار آمدنش هستند. پدرش حسینعلی به دیار باقی شتافت اما مادر روز و شب را شب و روز می‌شمارد تا یا نشانی از پارۀ تنش بیابد یا تقدیر او را به شهیدش برساند.

بهرام فرزند ناز بود و حسینعلی. در سال هزاروسیصدوچهل‌وشش در روستای کوهستانی آهوانو از شهرستان دامغان به جهان آمد و بیست‌ویک سال روزی‌‌خوار این جهان بود و جاودانه روزی‌‌خوار حق.

کفش‌های کودکی‌اش را پوشید و هم‌نوا با صدای چوپانان و نغمه پرندگان و ترنم چشمه‌سار کلاغ‌‌آشیان در کوه و دشت جست‌وخیز کرد و بالید. دوران ابتدایی تحصیل را در روستای خود گذراند و برای ادامۀ تحصیل در سایۀ حمایت برادر بزرگ خود رخت به شهر نکا کشید. اگرچه یازده‌ساله بود، فریادهای خشم‌آهنگش در راه‌پیمایی‌های سال پنجاه‌وهفت پشت اصحاب حکومت پهلوی را می‌لرزاند.

تحصیل راهنمایی و دبیرستان را پشت سر نهاد و سرباز وطن شد. هجدهم آبان‌ماه سال شصت‌وپنج به لشکر ۱۶ زرهی قزوین گردان ۲۰۱، گروهان یکم پیوست. دو نوبت مجروح شد و پس از بهبودی به جبهه بازگشت.

انضباط و وفاداری‌اش زبان‌زد بود. اندک‌زمانی از دورۀ سربازی‌اش باقی مانده بود که در تاریخ بیست‌ویکم تیرماه سال شصت‌وهفت، دشمن بی‌مقدار پس از پذیرش قطع‌‌نامۀ پانصدونودوهشت در منطقه ابوغریب در جنوب کشور وارد عمل شد. بهرام، عزیزدردانۀ ناز، در پدافند، دچار ترکش دشمن شد و به گواهی اسناد موجود، زیر آتش باقی ماند و حتی پیکرش هم به آغوش شهرش بازنگشت تا مرهمی بر دل دردمند دوست‌دارانش باشد. سلام بر او روزی که سر بر بالین خاک نهاد و بی فریادرسی جان خویش را به پیشگاه جان‌‌آفرین تقدیم داشت تا چراغ راه مرزبانان و وطن‌‌دوستان باشد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید امیرحسین علی محمدی 12 ژوئن 15

شهید امیرحسین علی محمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

امیرحسین در سال یک‌‌هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در تهران به دنیا آمد. اولین فرزند پسر خانواده بود. نام شهید تشنه و دشنه کربلا را پدر برایش برگزید تا در بلا دل از غیر خدا بردارد.نام امیرحسین نجوای شبانه مادر بود و زمزمه‌‌ای دلنشین در عشق و ادب به خاندان عصمت و طهارت(ع). اما سه‌‌ سال بیشتر نداشت که چشمانش در قاب روشن اشک، در فصل سرد سیاه‌‌پوشی فراق مادر، به سوگ نشست.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهیده نجمه علی آبادی 12 ژوئن 15

شهیده نجمه علی آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

زمستان بود و اولین روز از ماه آخر فصل سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌ونه. یک ماهی تا سال جدید باقی مانده بود؛ اما عید زودتر از همیشه قدم به خانۀ آقا عباسقلی نهاد و نوید تولد گلی را داد.

دردی شیرین لحظه‌‌ به لحظه وجود بتول‌‌خانم را پر می‌‌کرد. دخترکی از سلالۀ پاکی‌‌ها به دنیا آمد. سومین فرزند و تک‌‌ستارۀ خانواده بود. پدر او را نجمه نامید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسقلی علی آبادی 12 ژوئن 15

شهید عباسقلی علی آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در ششمین روز از دومین ماه فصل سرد و برفی سال هزاروسیصدوبیست‌‌‌وپنج در شهرستان دامغان پا به عرصۀ گیتی نهاد. پدرش عباسعلی به‌‌‌خاطر ارادتی که به ائمۀ اطهار(ع) داشت نامش را عباسقلی نامید.هفت‌‌‌ساله بود که وارد دبستان شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید نورمحمد عبدالهی 12 ژوئن 15

شهید نورمحمد عبدالهی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نورمحمد سومین ثمرۀ زندگی محمدعلی و ربابه‌خانم صبوری بود که در سومین روز فروردین هزاروسیصدوبیست‌وپنج در روستای طزره دامغان به دنیا آمد.

از همان کودکی مزۀ فقر و کار و سختی را چشید. در مکتب‌خانۀ روستا قرآن را یاد گرفت و وقتی پدر بینایی‌اش را از دست داد، چشم و عصای پدر شد. هموار و ناهموار را می­پیمود و پدر را به منبر روضه اباعبدالله(ع) می­رساند. پای منبر پدر درس می­گرفت و اشک می­ریخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالفضل طوسی 12 ژوئن 15

شهید ابوالفضل طوسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بیست‌وهشتم مردادماه سال هزاروسیصدوچهل روزی ‌است که در خانه آقامحمدعلی طوسی و خانم سمانه شاکری در روستای جزن دامغان شهیدی زاده‌شد که نامش را ابوالفضل نهادند تا بیست‌ویک سال بعد قامت افرازد و از گران‌بهاترین گوهر وجود خود، جانش، برای پاسداری از سرزمین و ایمان و حیثیتش بگذرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی اکبر صالح آبادویی 12 ژوئن 15

شهید علی اکبر صالح آبادویی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در صبح‌‌‌گاه پانزدهمین روز بهاری سال هزاروسیصدوسی‌وسه علی‌اکبر در آغوش مهربان پدر و مادر جای گرفت. پدرش علی‌اصغر نام بلندش را انتخاب کرد. روستای صالح‌آبادوی دامغان مأمن رویش و بالیدنش بود.تا کلاس چهارم ابتدایی در زادگاهش درس خواند و پس از آن برای یاری پدر و خانواده در امر معاش، دست از تحصیل کشید. مدتی را به دامداری پرداخت و پس از آن به پیشنهاد یکی از دوستان به تهران رفت و به‌‌‌عنوان شاگرد آشپز، در یک چلوکبابی مشغول به کار شد تا تبدیل به سرآشپزی ماهر شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب