نوشته هایی با برچسب جام گوارای شهادت
2 آگوست 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
«وقتی که نسیم آه مادر از شیشهها گذشت، مستی نه از پیاله و نه از خُم که از ربنای رکعت دوم شروع شد.» هجدهمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج لحظههای ناب زمین، خبر آمدنش را در سربرگی دیگر از دفتر تاریخ رقم زد. شهر ری مأمن روییدن و بالیدنش بود. خیلی زود دنیای شاد و بیغم کودکی را پشت سر گذاشت و به دنیای پرشور و حال و عجیب نوجوانی با یک دنیا دغدغه و امید پای نهاد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 می 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شهید حسن مهرابی فرزند علی، در تاریخ سیام شهریور سال هزاروسیصدوچهلونه در شهر دامغان به دنیا آمد. در خانوادهای متعهد و مذهبی لحظات عمر را سپری کرد و بین یک خواهر و پنج برادر به بالندگی رسید.حسن فرزندی مقید و مطیع بود و همواره در جهت جلب رضایت پدر و مادر میکوشید. تحصیلاتش را تا اول هنرستان خواند و با شروع جنگ تحمیلی برای اعزام به جبههها آمادهشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 می 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
احمد در شانزدهمین روز از فروردینماه یکهزاروسیصدوچهلوهفت در روستای سیدآبادو دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را تا سن هفتسالگی در روستا گذراند. پس از آن بههمراه خانواده به شهرستان دامغان آمد. از همان دوران کودکی، با بقیۀ بچهها فرق داشت. بزرگمردی بود در عین خردسالی تا آنجا که گاهی اوقات پدر نیز به او غبطه میخورد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 می 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روایت طلوع مهربانی هر روزه خورشید بر زمینیان بود و این بار با پلک گشودن نوزادی در خانه میرباقر رقم خورد. خرداد با نگاه آفتابی و نفسهای گرمش، اشک شوق را در چشمان بانوی زلال زندگی خانه میرباقر نشاند. دشت پر طراوت و سرسبز مالخواست (از توابع ساری) قرارگاه آمدنش به کره خاکی بود. سید رمضان تا چشم گشود سبد سبد مهر و عاطفه او را در بر گرفت. هرم نفسهای گرم پدر و بهشت آغوش مادر، جایگاه بالیدنش شد. به هفت سالگی رسید و به دبستان رفت. دوره ابتدایی را به اتمام رسانید و پا به پای پدر در کار و کوشش سهیم بود. به کارهای کشاورزی و چوپانی و دامداری میپرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
25 آوریل 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
اولین فرزند علی مزینانی، در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در دامغان دیده به جهان گشود. او را محمدرضا نامیدند. با شروع زمزمههای انقلاب، خود را به شکل فعال در این حرکتها داخل کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
12 اکتبر 21
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
یازدهم مردادماه سال هزاروسیصدوچهلوچهار، ستاره باران شبهای زیبای کویر بود و رویش سومین ستاره آسمان زندگی علیاکبر و زهراخانم در خانه روستایی و باصفا و سرشار حس زندگی و سرزندگی. دل و دیده پدر و مادر به شکفتن گل روی علی روشن شد و پدر گوش جان نو رسیدهاش را به غزلهای بلند اذان و اقامه و نوای توحید سپرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
25 اکتبر 20
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
انگار آمدن تو نزدیک است. درد شیرینی بیمحابا بر جان عفت نهیب میزند. در آخرین قدمهای خردادماه سال چهلوپنج در بیستوهفتمین روزش؛ تهران زادگاه گل وجود تو شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
25 نوامبر 17
“بسم رب الشهداء و الصدیقین”
هشتمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوشانزده، دفتر روزگار نام حسن شیرآشیانی فرزند علیاکبر را در خود ثبت کرد. در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان دامغان به دنیا آمد. تا ششم ابتدایی درس خواند. کودکی بیش نبود که سایه مهربان پدر را از دست داد. درس و تحصیل را رها کرد و برای پیداکردن کار و ادامه زندگی به تهران رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
26 ژوئن 16
«شهید حسین یحیی»
نام پدر: محمدمهدی
مسئولیت: فرمانده گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۸/۰۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه مطلب
ادامه مطلب
26 ژوئن 16
«شهید محمدحسین هراتی»
نام پدر: زین العابدین
مسئولیت: فرمانده گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۱/۰۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه مطلب
ادامه مطلب